من غم و عشق حسین ع،از شیر،از مادر گرفتم...
لالایی (٢) مدينه بود و غوغا بود، اسيرِ ديوِ سرما بود........ محمد سر زد از مکه، که او خورشيدِ دلها بود لا لا خورشيدِ من لا لا، گلِ اميدِ من لا لا خديجه همسرِ او بود، زني خندان و خوشخو بود.......برای شادی و غمها، خديجه يارِ نيکو بود لا لا لا شاديم لا لا، غمم آزاديم لا لا خدا يک دخترِ زيبا، به آنها داد لا لا لا..............به اسمِ فاطمه زهرا ، اميدِ مادر و بابا لا لا لا کودکم لا لا، قشنگ و کوچکم لا لا علی دامادِ پيغمبر، براي فاطمه همسر.........براي دخترِ خورشيد، علی از هر کسی بهتر چراغِ خانهام لا لا، گلِ گلدانِ من لا لا علی شيرِ خدا لا لا، علي مشکل گشا لا لا.......شبِ تاريک نان...