میوه دلمان،حسین جان میوه دلمان،حسین جان ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

دردانه عزیزمان نذر دردانه فاطمه (س)

پدر عشق پسر

 گاهي احساس مي كنم كه رابطه حسين (ع) با علي اكبر (ع) فقط رابطه يك پدر و پسر نيست . مي مانم كه كداميك از اين دو مرادند و كداميك مريد ؟ مراد حسين (ع) است يا علي اكبر (ع) ؟ اگر مراد حسين (ع) است كه هست ، پس اين نگاه مريدانه او به قامت علي اكبر (ع) ، به راه رفتن او ، به كردار او ، و حتي لغزش مژگان او از كجا آمده است ؟! و اگر محبوب علي اكبر (ع) است پس اين بال گستردن و سر ساييدن در آستان حسين (ع) چگونه است ؟ و ... اما حسين (ع) ، نزديكترين ، محبوبترين و دوست داشتني ترين هديه را براي معاشقه با خدا برگزيده بود . شايد انديشيده بود كه خوبترهايش را اول فداي معشوق كند . و شايد اين كلام علي اكبر (ع) دلش را آتش زده بود كه : " يا ابة لا ابقاني الله بعد...
25 آبان 1391

معرفی کتاب خانواده 2

همه ی پدران و مادران آرزو می کنند که فرزندان شان افرادی مستقل و امیدوار باشند که نشاط و ایمان در زندگی شان موج زند و از تمام فضیلت های علمی، اخلاقی و اجتماعی برخوردار گردند. هیچ قاعده و روش مطلقی در تربیت وجود ندارد که بتوان با اطمینان از نتیجه ی آن آگاه شد؛ اما والدین و مربیان کودک نقش بسیار تعیین کننده ای در تربیت کودک دارند. با مطالعه ی این اثر می توانید اطلاعات خود را در زمینه ی تربیت فرزندان تان بالا ببرید. در این کتاب با ارائه ی نکات روان شناختی و تربیتی، به صورت عبارات و گزاره های چند سطری، به موضوعات زیر پرداخته شده است: آشنایی با کودک، تعلیم و تربیت، استقلال کودک، رقابت، آموزش کودک، آموزش های غیرمستقیم، پرهیز از آمو...
22 آبان 1391

معرفی کتاب خانواده 1

  گرچه تصمیم فرزندآوری موضوعی است که میان افراد، جوامع و فرهنگ‌های مختلف، متفاوت است اما می‌توان با توجه به شرایط بسترهای لازم عوامل ویژه‌ای را درنظر گرفت که زوجین با توجه به آن بتوانند وضعیت مطلوب و متعادل را برای اقدام به فرزندآوری بشناسند و برای رسیدن به آن تلاش کنند. در حالی که بعضی زوجین با حساسیت‌های زیاده از حد خود را تا مدت‌ها یا حتی برای همیشه از داشتن فرزند محروم می‌سازند، بعضی دیگر بدون هیچ اندیشه‌ی برنامه‌ریزی قبلی به این امر اقدام می‌کنند . این کتاب با فصل هایی نظیر زمان و زمینه‌های لازم برای تولد فرزند، باورهای بازدارنده‌، ...
22 آبان 1391

کربلا را با جان شنو.....

پریشان و آشفته از خواب پریدى و به سوى پیامبر دویدى . بغض ، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخى نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود و گلویت خشک شده بود. دست و پاى کوچکت مى لرزید و لبها و پلکهایت را بغضى کودکانه ، به ارتعاشى وامى داشت . خودت را در آغوش پیامبر انداختى و با تمام وجود ضجه زدى . پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده و بهت زده پرسید: ((چه شده دخترم ؟)) تو فقط گریه مى کردى . پیامبر دستش را لابه لاى موهاى تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت : ((حرف بزن زینبم ! عزیز دلم ! حرف بزن !)) تو همچنان گریه مى کردى . پیامبر موهاى تو را از روى صورتت کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایت را ...
22 آبان 1391
1