مرا هزار امید است و هر هزار تویی...
چند مدت پیش بعد ازکلی وقت که دست به قلم نبرده بودم یکی از دوستان ازم خواست برای صفحه آخر نشریه ای که میخواستن تو سفر مشهد به بچه ها بدن، چند بیتی شعر بگم....آخه همونطور که تو پست قبلی گفتم تو دوران دبیرستان برای کارامون گاهی دست به قلم میبردم و یه چیزایی مینوشتم که بیشتر نثر بود..اما شعر کمتر ....بیشتر برای خلوت خودم میگفتم.... منم به عشق امام رضا ع یه چند بیت نوشتم... حالا خوشحال میشم بعد از خوندنش نظرتون و بگید..... آقا قرار دلم باشما به یادم هست آن شب حرم رو به ضریح طلایتان اصلا مگر آقا پاک میشود ز دلم حال و هوای گنبد و صحن و سرایتان با خادمان شما خو گرفته ام قربان رئفت و مهر و صفایتان دارد زمان وداع میرسد فرا من ...