میوه دلمان،حسین جان میوه دلمان،حسین جان ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

دردانه عزیزمان نذر دردانه فاطمه (س)

کربلای این روزها

...ديگرسلاح سرد سخن کارساز نيست...  حرامیان هنوز محرم نیامده، از کشته، پشته ساختند و دگر بار دشنه اغیار، خون یار را برزمین ریخت تا برهمگان معلوم شود که وقتی از عاشورا سخن می گویی، از تاریخ حرف نمی زنی و وقتی حدیث کربلا می گویی ،از جغرافیا حکایت نمی کنی. خوش روایتی است ؛"کل یوم عاشورا ،کل ارض کربلا"یعنی که حسین ،قصه امروز و دیروز نیست و در ورای غصه امروز نیز، همچنان حسین را باید جست .قبیله عشق جز حسین قبله نمی شناسد.قبله اوست.کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود. مبادا آنقدر سرگرم طواف برگرد خانه خدا شوی که ندای خدای خانه را نشنوی.گاه حج را نیز باید نیمه کاره رها کرد و رهسپار قافله شد.محرمان محرم ،جز این تقدیر ندارند.دیری است که ما مخاط...
30 آبان 1392

همه جا همین جاست.....

استادمان میگفت: در روضه ها و اشک ریختن بر مصائب امام حسین ع خوب است کمی فراتر نگاه کنیم، از بعد احساس به قضیه نگاه کردن جای خودش بجا و با ارزش است... اما چیزی که از آن مهمتر است و شاید خواصی که هیئت رفتنشان منحصر به دهه ی محرم نیست، باید بیشتر به آن دقت کنند، بعد تربیتی گسترده و منطقی وقایع کربلاست... برای مثال: حضرت زینب ع پیش از آنکه از داغ برادر بسوزد برای امامش اشک میریزد...فرزندانش را برای دفاع از برادر به میدان نمیفرستد...آنها را میفرستد تا فدایی امام شوند...  آنقدر این فضا جای تأمل دارد که در روضه وقت کم می آوری تا به نتیجه برسی من اگر بودم چه میکردم.... حال، اقدام آن روز یاران حسین ع در چه عملی در برابر امام زمانم منعکس...
30 آبان 1392

...!!!؟؟؟...!!!؟؟؟

سلام دوستان سن شمار بالای وبلاگ و دیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا خیر بود.... توضیحات باشه برای بعد...... من فعلا اینطوری ام    (بهت) (بهت) (بهت)               ببخشید اصلا تو فازی نبودم که دنبال یه راه خوب بگردم برای اینکه خبرتون کنم....... خیلی خیلی به دعاتون محتاااااااااجم.....   بعدا نوشت: فکرکنم سن شمار بالای وبلاگ اینو  نشون میداده: دردانه عزیزمان سیب بهشتی ١ ماه و چندروزه (نمیدونم دقیقا چقدر) توشکم مامانشه!!١ ...
30 آبان 1392

نصفه مامان با حال نیمه حال

سلام به همه ی دوستان.. خوبید؟؟ ما هم به لطف خدا بد نیستیم...فقط یه کم تهوع و بی حالی شدید....+ سرماخوردگی اونم تو این ایام...قیافه ام شبیه لیمو شیرین شده.... بیادتون هستم،ببخشید اگه نمیام و سر نمیزنم و پیاماتون و بی جواب گذاشتم... دعام کنید زود سرحال شم و خدمت برسم.. تمشک ما هم خوبه و به همه سلام میرسونه... ...
30 آبان 1392

برگشتم...

اول از همه سلام به سیب بهشتی مامان...فرشته کوچولوی مهربون خودم...الهی من دورت بگردم با اون قلب کوچمولوت... منو ببخش عزیزم بابت مدتی که نبودم.. و سلام به همه ی دوستانی که مثل همیشه با محبتشون منو شرمنده ی خودشون کردن... امیدوارم همیشه شاد باشید و بر قرار.. نبودنم چندتا دلیل کوچیک و بزرگ داشت...اونم اینکه هنوز از سرماخوردگی وحشتناک قبلی که حداقل یه هفته منو انداخته یود راحت نشده بودم، در عین یه عالمه رعایت دوباره سرما خوردم... نمیدونم ولی حس میکنم زمستون امسال خیلی سردتر ار سالهای قبله.... خلاصه جونم براتون بگه که یه مدت هم خونه ی مامانم اینا مجلس داشتن و اونجا مشغول بودیم... اربعین هم مادر شوهرم آش نذری داشتن و .... خلاصه امتحا...
30 آبان 1392