عذرخواهی از همه دوستانی که سر زدند،ما نبودیم و بعضا نگران شدند......
تاحرفی از حضور دردانه عزیزم به معنای واقعی نیست، اینجا محل آرامی است برایم تا کمی درد ودل کنم؟ اگر بپرسی با کی؟ میگویم با همان که دردانه ی عزیزمان را نذرش کردم..... این روزها بدجور درگیرم...با خودم، با دلم، با همه ی آن چیزهایی که یک روز از نفس کشیدن برایم واجب تر و ضروری تر بود... همان هایی که به دلایلی ناچار شدم با همه شان غزل خداحافظی بخوانم... گاهی رشد آدمی در مسیری غیر قابل پیش بینی رقم میخورد... همه ی حساب و کتاب هایت را به هم میریزد تا به خودت غره نشوی... یادت بیاید برنامه اگر میریزی آخرش با خودت بگویی اگر خدا بخواهد....و این نه ناخوشایند است، که اگر دقیق شوی میبینی عین عشق خدا به بنده است.... خدایا ما را ببخش اگر گاهی (نه گاهی؛ اغلب اوقات) یادمان میرود تو هستی.........
حرف زیاد است اما مجالی برای گفتن نیست.......
دلم که میگیرد بی هوا تنگ رواقهای روبروی گنبد یار میشود....
آقا قرار شاه و گدا یادتان که هست؟؟؟
مشهد...حرم...ورودی باب الجوادتان ع....؟؟