میوه دلمان،حسین جان میوه دلمان،حسین جان ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

دردانه عزیزمان نذر دردانه فاطمه (س)

یه حس خوب...

خیلی دوست دارم خییییییییییلی خیییییلی خوب باشم... یه بنده خوب... یه مآمون خوب... یه سرباز خوب... یه همسر خوب... یه مادر خوب... یه دختر خوب... یه دانشجوی خوب... و... یه آدم خوب... و ... تو روانشناسی یه مبحثی داریم تحت عنوان رضایت از خود... دلم برای این حس خیلی تنگ شده.... خداااا کمکم کن..یا کریم العفو.. روزانه هایم تحت الشعاع تلاشی جهادگونه در میدانی بنام خانه قرار گرفته...و چقدر فرق است بین میدان مبارزه ام با قبل ترها... نمیدانم آیا میتوانم عظمت این جهاد را درک کنم و دلتنگ میدان قبلی نباشم؟؟! جنگ جنگ است.... سرباز سرباز است... میدانش آیا مهم است؟؟ یا ... وظیفه آیا مهمتر نیست؟؟     ...
9 شهريور 1392

یا کاشف الکرب

شیرت حلال عباس   بازوبند حیدری‏اش را بر دستش ببند. اسپند بر آتش بریز تا دودش، چشم‏های حسودان را بسوزاند و نظر بد از دو چشم شهلای بنی‏هاشمی‏اش دور کند! یادت نرود وقتی خواستی جرعه‏های شیر طیّب و مطهرت را در کام نازنینش بریزی، زیر لب، ذکر «لا حول و لا قوه الا بااللّه‏ العلی العظیم» را بگویی. نه یکبار، بلکه بارها آن را به تعداد حروف ابجد نامش ختم کن. تا خداوند هم تو را در نگهداری از او، حول و قوه‏ای اکبر، عطا کند و هم از قوت و رشادت و جبروت خویش، در رزق کودکت ببخشد تا آنچه حیدر کرّار علیه‏السلام از تو خواسته، برآورده شود. هنوز شیرینی خاطره تزویجت با حضرت امیر علیه&r...
13 تير 1392

سخته....

سخته آدم  هم از غریبه بخوره... هم از خودی...... گاهی غریبه ها چقدر نزدیک و مهربانند...امان از نقاب مهربانی خودی... دلم پر است... آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد.... من از افسردگی بعد از زایمان میترسم... و به شدت به خودم نزدیک میبینمش........ گاهی زندگی در یک جزیره دور افتاده به دور از هیاهو و انتظارات هر بنی بشری چقدر میچسبد.... اگر کسی آدرس وبلاگ یا ایمیل خدا را پیدا کرد،مرا هم خبر کند... در دنیای واقعی پیامهایم به خدا نمیرسد.... شاید در دنیای مجازی....... من خسته ام از همه ی آدم هایی که فقط به فکر خودشان هستند.... من از اینکه به واسطه ی کمی سنم در بین اطرافیان همیشه نادیده گرفته شدم خسته ام... خسته ام از اینک...
13 تير 1392

لبیک یا حسین ع...

روضه ی  زینب س و تنهایی و اسیری و ... و.... جان میگیرد از آدم... آبت میکند....خدااااااااااااااااااااااا برسان منتقم خون کربلا را..... این روزها و شبها بدجور به فکر دردانه هستم... چطور عشق اهل بیت ع را با تک تک سلولهایش عجین کنم؟؟؟ راستی آنقدر توان دارم که مثل رباب طفل 6 ماهه ام را فدای امام ام کنم یا فقط میتوانم شعارش را بدهم؟؟؟ میگویند خون از زخم بچه بیاید مادرش میخواهد جان دهد ..... بمیرم برای دلت بانو رباب.... آنها که طفل شیرخوار دارند پای این روضه چه میکنند؟؟ ما که درک نکردیم این حس را قلبمان می ایستد...... اگر عبد نباشی، بهت کربلا دودمانت را به باد خواهد داد. کوفیان اگرچه نمیخواستند، ولی حسین ع را کشتند... خدایا عاقب...
1 آذر 1391